کد مطلب:301681 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:180

جنگ و یا صلح با زهرا مانند جنگ و صلح با پیامبر و علی و حسنین است


موضوع پنجم كه از موضوعهای دیگر مهمتر است، عبارت از این است كه حضرت زهرا سلام الله علیها، در مقام ولایت شریك امیرالمؤمنین و حسنین علیهم السلام است، و «جنگ و یا صلح با فاطمه و دوستی و دشمنی نسبت به او» عینا همانند «حرب و یا سلم با علی و حسنین، و حب و با بغض نسبت به آنان» است. (روایاتی كه در


این خصوص نقل گردیده است به شرح زیر است):

1- زید بن ارقم از رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم چنین روایت می كند: «قال رسول الله لعلی و فاطمة والحسن والحسین: انا حرب لمن حاربكم و سلم لمن سالمكم».

«پیامبر اكرم خطاب به علی، فاطمه، حسن و حسین فرمود: من، با هر كسی كه با شما در جنگ باشد، در جنگم، و هر كسی كه با شما از در صلح و آشتی درآید، من نیز با او در صلح و صفا خواهم بود».

این روایت با عبارات مختلف نقل شده است؛ گاه آن حضرت می فرمود:

«انا حرب لمن حاربهم و سلم لمن سالمهم»،

در موقع دیگر چنین فرماید:

«انا سلم لمن سالمتم و حرب لمن حاربتم»،

و در جای دیگر می فرماید:

«انا حرب لمن حاربتم و سلم لمن سالمتم»،

یا اینكه می فرماید:

«انا حرب لمن حاربكم و سلم لمن سالمكم».

این حدیث شریف را حاكم در مستدرك، بغوی در مصابیح، خطیب تبریزی [1] در مشكاه المصابیح، جصاص در احكام القرآن،


ابن كثیر [2] در البدایه و النهایه، محب الدین طبری در ذخائر العقبی، ابن اثیر [3] در اسد الغابه، ترمذی [4] در جامع صحیح، ابن عساكر در


تاریخ شام، ابن ماجه [5] در سنن، ابن صباغ در فصول، طبرانی در معجم، و جمعی دیگر از علمای شیعه و سنی نقل كرده اند. [6] .


2- زید بن ارقم در روایت دیگری می گوید:

«كنا مع رسول الله و هو فی الحجرة، یوحی الیه و نحن ننتظره حتی اشتد الحر فجاء علی بن ابی طالب، و معه فاطمة والحسن والحسین علیهماالسلام، فقعدوا فی ظل حائط ینتظرون رسول الله، فلما خرج رسول الله صلی الله علیه و آله رآهم فاتاهم، و وقفنا نحن مكاننا، ثم جاء الینا و هو یظلهم بثوبه ممسكا بطرف الثوب و علی ممسك بطرفه الاخر، و هو یقول: اللهم انی احبهم فاحبهم، اللهم انی سلم لمن سالمهم، و حرب لمن حاربهم، فقال ذلك ثلاث مرات». [7] .

«روزی همراه پیامبر اكرم بودیم كه وحی نازل شد، و ما منتظر اتمام وحی بودیم تا آن حضرت از اتاق خارج شود، هوا بشدت گرم شده بود، در آن هنگام علی بن ابی طالب و همراه او فاطمه، حسن و حسین سلام الله علیهم از راه رسیدند و در سایه ی دیواری بحال انتظار


نشستند، تا نزول وحی به پایان رسد و حضرت رسول از حجره بیرون آید. وقتیكه پیامبر اكرم از اطاق خارج گردید، نظر مباركش بر علی و فاطمه و حسنین عیلهم السلام افتاد، حضرت به نزد آنان رفتند و ما در حالی كه بجای خود ایستاده بودیم، دیدیم كه حضرت رسول لباس (عبای) خودش را بر بالای سر آنان سابیان كرد، با دست مباركش از یكطرف عبا گرفته بود، و طرف دیگرش در دست علی بود كه در زیر عبا جای داشت. آنگاه پیامبر چنین فرمود:

خدایا، من اینان را دوست می دارم پس تو نیز دوستشان بدار، بارالها، با هر كس كه با اینان در صلح و صفا باشد، من در صلح و آشتی هستم و هر كس كه با این چهار تن بجنگد من نیز با او در جنگ خواهم بود، و این كلمات را سه بار تكرار نمود».

3- روایت دیگری به این شرح از ابوبكر نقل شده است كه می گوید:

«رایت رسول الله ختم خیمه و هو متكی ء علی قوس عربیه و فی الخیمه علی و فاطمه والحسن والحسین، فقال: معشر المسلمین، انا سلم لمن سالم اهل الخیمه، حرب لمن حاربهم، ولی لمن والاهم، لایحبهم الا سعید الجد طیب المولد، و لایبغضهم الا شقی الحد ردی ء الولاده». [8] .


«روزی پیامبر اكرم را دیدم كه خیمه ای برپا كرد و بر یك كمان عربی تكیه نمود. در آن خیمه، علی و فاطمه و حسن و حسین حضور داشتند. آن حضرت رو به حاضرین فرمود و گفت: ای مسلمانان بدانید، هركسی كه با اینان در صلح و صفا باشد من نیز با او در سلم و آشتی هستم؛ و هر كس با اینان به جنگ خیزد، من هم با او در جنگ خواهم بود؛ من دوستدار كسی هستم كه اینان را دوست بدارد، دوست نمی داردشان مگر آن خوشبخت و سعادتمندی كه از دامانی پاكیزه بوجود آمده است؛ و دشمن نمی داردشان مگر آن شخص بدبختی كه از آلوده دامنی زاییده شده باشد».

این روایت را حافظ طبری نیز در ریاض النضره ذكر كرده است.

4- صبیح [9] می گوید:

«كنت بباب النبی صلی الله علیه و آله و سلم فجاء علی و فاطمة والحسن والحسین، فجلسوا ناحیة، فخرج رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم الینا فقال: انكم علی خیر، و علیه كساء خیبری، فجللهم به و قال: انا حرب لمن حاربكم، سلم لمن سالمكم». [10] .


«روزی در انتظار پیامبر اكرم بر در خانه ی آن حضرت بودم كه علی، فاطمه،حسن و حسین از راه رسیدند و در كناری نشستند. وقتی كه رسول خدا از خانه خارج گردید خطاب به آنان فرمود: شما پیوسته در خیر هستید؛ و سپس عبای خیبری خودش را بر سر آنان سایبان كرد و فرمود: من، با هر كسی با شما بجنگد، در جنگ هستم، و با هر كسی كه با شما در صلح و صفا باشد من نیز در سلم و آشتی می باشم».

روایت فوق را طبرانی در المعجم الاوسط، جصاص در احكام القرآن، هیثمی در مجمع، ابن اثیر در اسد الغابه، ابن حجر در اصابه و عده ای دیگر از دانشمندان نقل كرده اند.

5- ابوهریره می گوید:

«نظر النبی الی علی و فاطمه والحسن والحسین، فقال: انا حرب لمن حاربكم و سلم لمن سالمكم». [11] .


«پیامبر اكرم نظر به سوی علی، فاطمه، حسن و حسین افكند و سپس فرمود: من، با هر كسی كه با شما بجنگد در ستیزم؛ و با هر كسی كه با شما در سلم و آشتی باشد من نیز در صلح و صفا هستم».

این حدیث شریف را حاكم در مستدرك، خطیب در تاریخ بغداد، امام حنابله در مسند، هیثمی در مجمع، ابن عساكر در تاریخ دمشق، و طبرانی در معجم آورده اند. همچنین عده ای از دانشمندان شیعه آن را روایت نموده اند. [12] .

روایاتی كه تحت عنوان موضوع پنجم ذكر شد بسیار جای تامل، دقت و بررسی دارد، و باید توجه داشت: بشری كه در حال غضبش، در هنگام انبساط و فرحش، در موقع رنج و گرفتاریش، در زمان سرور و نشاطش و خلاصه در جمیع اطوار و حالاتش صاحب اختیار، مطاع و مقتدای همه ی مردم باشد؛ و تمام افراد بشر موظف به خضوع و تسلیم در برابر او باشند؛ و محبت به او دوستی با پیامبر، و دشمنی با او خصومت با رسول خدا، و اطاعت از او اطاعت از پیامبر، و صلح با او، سلم و آشتی با رسول خدا باشد؛ تحقیقا اگر در صفات، هم ردیف پیامبر نباشد، هرگز این احكام درباره ی او


جاری نمی شود، و به عبارت دیگر فردی كه در ملكات انسانی، در فضائل و مكارم اخلاقی، در صفات نفسانی، و خلاصه در جمیع حالات و شئون بشری طوری باشد كه هرگز كوچكترین خلافی از او سر نزند، و همه ی مردم به فرمان خدا و رسولش مامور به اطاعت و خضوع و تسلیم در برابر او باشند، معقول نیست كه در صفات هم ردیف و همتای پیامبر اكرم نباشد.

بلی، آن انسانی كه هرگز كلمه ای، حرفی، حركتی- در هیچ مورد- جز به فرمان و اجازه ی خدا از ا و صادر نشود، و جز در راه محبت و رضای پروردگار قدمی برندارد، و پیوسته در گفتار و كردار و در تمام حالاتش، محدود و متعهد و مقید به امر خدا باشد تنها او شایسته است كه پیامبر اكرم صلح با او را، سلم و آشتی با خودش بداند و جنگ با او را ستیز با خودش بحساب آورد؛ و كاملا روشن است كه فاطمه ی زهرا سلام الله علیها صاحب آن نفس پاك انسانی، و آنهمه صفات ربانی، یقینا باید در شئون ولایت هم ردیف و هم درجه و یكسان با پیامبر اكرم، علی و حسنین علیهم السلام باشد.



[1] ابوعبدالله ولي الدين محمد بن عبدالله عمري معروف به خطيب تبريزي متوفاي بعد از 737 هجري. وي از علماي حديث است و از تحرير كتاب معروف «مشكاه المصابيح» خود در سال 737 هجري فارغ گرديده است. زركلي تاريخ وفات وي را سال 741 هجري ثبت نموده است. (الاعلام ج 6/ 234، معجم المولفين ج 3/ 437).

[2] حافظ عمادالدين اسماعيل بن عمر بن كثير شافعي قيسي دمشقي متوفاي 774 هجري. ابن حجر عسقلاني در كتاب الدرر الكامه و همچنين در كتاب انباء الغمر از او تجليل فراوان نموده و ذهبي از وي بعنوان محدثي صاحب فتوا ياد كرده است. ابن حبيب درباره ي او مي گويد: «رياست در علم تاريخ و حديث و تفسير به او منتهي مي گردد». كتاب معروف البدايه و النهايه از جمله آثار معروف اوست. (الغدير ج 1/ 126، الدرر الكامنه 1/ 373، انباء الغمر ج 1/ 45).

[3] حافظ عز الدين ابوالحسن علي بن محمد بن محمد بن عبدالكريم شيباني معروف به ابن اثير جزري متوفاي 630 هجري. وي مولف كتاب معروف «الكامل في التاريخ» و «اسد الغابه» مي باشد. ذهبي از وي با عناويني چون «امام» و «علامه» و «اخباري» و «اديب» ياد مي نمايد و مي گويد: «منزل ابن اثير ماواي طالبان علم بود». ابن خلكان درباره ي او مي گويد: «ابن اثير در حفظ حديث و شناخت مطالب مربوط به آن، امام بوده و در خصوص تاريخ قدما و متاخرين حافظ مي باشد». (الغدير ج 1/ 119، سير اعلام النبلاء ج 22/ 353، تذكره الحفاظ ج 4/ 1399).

[4] حافظ محمد بن عيسي بن سوره بن موسي بن ضحاك سلمي ترمذي ابوعيسي متوفاي 279 هجري.

كتاب سنن وي يكي از كتب صحاح سته مي باشد و علماي عامه در وثاقت او اتفاق نظر دارند. (ثقات ابن حبان ج 9/ 153، سير اعلام النبلاء ج 13/ 270، تهذيب الكمال ج 26/ 250، تهذيب التهذيب ج 9/ 387، البدايه و النهايه ج 11/ 77).

[5] حافظ ابوعبدالله محمد بن يزيد ربعي معروف به ابن ماجه قزويني متوفاي 273 هجري.

وي نويسنده ي كتاب «السنن» است كه يكي از صحاح سته محسوب مي شود. ابن ماجه در تفسير و تاريخ نيز تاليف دارد. وي به عراقين (بصره و كوفه) و بغداد و مكه و شام و مصر و ري مسافرت نموده و محضر مشايخ حديث را در اين بلاد درك كرده است. ابويعلي درباره ي او مي گويد: «ابن ماجه موثقي بزرگ است و توثيق او مورد اتفاق همگان مي باشد، او كسي است كه به وي (و رواياتش) مي توان احتجاج نمود». (سير اعلام النبلاء ج 13/ 277، تذكره الحفاظ ج 2/ 636، تهذيب الكمال ج 27/ 40، تهذيب التهذيب ج 9/ 530، شذرات الذهب ج 2/ 64).

[6] معجم كبير طبراني ج 3/ 40/ ح 2619، 2620، معجم اوسط طبراني ج 3/ 407- 408/ ح 2875، ج 6/ 8- 9/ ح 5011، ج 8/ 128/ ح 7255، سنن ابن ماجه ج 52/2، مستدرك حاكم ج 3/ 149، البدايه و النهايه ج 8/ 40، ذخائر العقبي ص 23، اسد الغابه 3/ 11، 5/ 523، سنن ترمذي- كتاب المناقب، باب فضل فاطمه بنت محمد- ج 5/ 699، الاصابه ج 3/ 175، 176، تاريخ بغداد ج 7/ 137، تلخيص المستدرك 3/ 149، تاريخ مدينه دمشق (ط دارالفكر) ج 13/ 218، ج 14/ 157، 158، الرياض النضره ج 3/ 154، الصواعق المحرقه ص 282، فرائد السمطين ج 2/ 38/ ح 372، كفايه الطالب ص 188، 189، كنز العمال ج 12/ 96/ ح 34159، منتخب كنز العمال ج 5/ 92، مقتل الحسين خوارزمي ج 1/ 61، 99، مناقب خوارزمي ص 91، الفصول المهمه ص 26، در السحابه ص 269، ينابيع الموده ص 35، 165، 172، 194، 229، 230، 261، 294، 309، 307.

از جمله مصادر شيعي نيز مي توان به كتابهاي امالي طوسي ج 1/ 345، كشف الغمه ص 28، 158، بشاره المصطفي ص 178، بحارالانوار 37/ 43، 78، 79، 82، 43/ 306 مراجعه نمود.

[7] شرح نهج البلاغه ج 3/ 207، 208.

[8] الرياض النضره ج 3/ 154، فرائد السمطين ج 2/ 40/ ح 373، مناقب خوارزمي ص 211.

[9] صبيح مولي ام سلمه از كساني است كه علماي عامه وي را در عداد صحابه ذكر كرده اند. (اسد الغابه ج 3/ 11، الاصابه ج 3/ 175).

[10] المعجم الاوسط ج 3/ 407- 408/ ح 2875، اسد الغابه ج 3/ 11، الاصابه ج 3/ 175، تهذيب الكمال 3/ 113، مجمع الزوائد ج 9/ 169.

طبراني اين حديث را- به همين گونه كه از صبيح در متن آمده- در معجم اوسط نقل كرده و سپس مي گويد: سدي اين روايت را از قول صبيح به زيد بن ارقم نسبت داده است. (روايت سدي را كه طبراني به آن اشاره مي نمايد در اين مصادر مي توانيد ببينيد: سنن ابن ماجه- باب 11- ج 1/ 52، اسد الغابه 3/ 11، 5/ 523، كفايه الطالب ص 188).

[11] معجم كبير طبراني ج 3/ 4/ ح 2621، البدايه و النهايه ج 8/ 40، 223،تاريخ بغداد 7/ 137، تلخيص المستدرك 3/ 149، مستدرك حاكم ج 3/ 149، سنن ترمذي- كتاب المناقب، باب فضل فاطمه بنت محمد- ج 5/ 699، سنن ابن ماجه 1/ 52، كفايه الطالب ص 189، مجمع الزوائد ج 9/ 169، مسند احمد بن حنيل ج 2/ 442، مناقب مغازلي ص 64، تاريخ مدينه دمشق (ط دار الفكر) ج 13/ 218، مقتل الحسين خوارزمي ج 1/ 61، 99، مناقب خوارزمي ص 90، 91، كنز العمال ج 12/ 97/ ح 34164، منتخب كنز العمال ج 5/ 92، 6/ 216، ينابيع الموده ص 261.

[12] از ميان كتب شيعه مي توان به: العمده ص 51، و بحارالانوار 22/ 141 اشاره نمود.